مژه واری ز خواب ناز جستی


دو عالم نرگسستان نقش بستی

تغافل مهرگنج کاف و نون بود


تبسم کردی و گوهر شکستی

ز آهنگی که افسون نفس داشت


عنان صور بر عالم گسستی

مگر با آن میان ربطی ندارد


سخن بر معنی نایاب بستی

محیط آنگه محاط قطره حرف است


که می داند چسان در دل نشستی

خودآرایی چه مستور و چه اظهار


خراباتی چه مخموری چه مستی